به گزارش حاشیه ورزش، حمید درخشان هافبک سالهای دور فوتبال ایران که برای تیم ملی و پرسپولیس بازی کرده و در دو مقطع حساس سرمربی پرسپولیس بوده، با حضور در خبرگزاری ایسنا، به مرور خاطرات خود پرداخت و عنوان کرد در دوره مربیگریاش به او ظلم شده است. درخشان میگوید در اوایل انقلاب برخی برای اینکه خود را انقلابی جلوه بدهند فوتبال را تحت تاثیر قرار داده بودند و به افرادی که گیتار میزدند، میگفتند که نباید فوتبال بازی کنند.
در ادامه گفتوگوی حمید درخشان را با ایسنا بخوانید:
*ابتدا از خودتان شروع کنید و بگویید که حمید درخشان چطور وارد فوتبال شد؟
متأسفانه کمی حافظه یاری نمیکند اما به هر حال در این حرفه بی مهریهای زیادی به من شد. اگر در حرفه دیگری کار میکردم فرد موفقی میشدم. من باهوش هستم و هر چیز را به خوبی یاد میگیرم. این عنایت خداوند به من است. همه بچهها از سنین کم عاشق فوتبال هستند. خاطرم هست در دوره دبیرستان به فوتبال علاقهمند بودم و در همان مدرسه فوتبال بازی میکردیم. هر زمانی در مدرسه زمان خالی پیدا میشد در حیاط مدرسه فوتبال بازی میکردیم تا اینکه یکی از دوستانم روزی به من گفت چرا به عضویت یک باشگاه فوتبال در نمیآیی تا پیشرفت کنی؟ بعدها رایزنیهایی انجام شد و من به باشگاه مزدا پیوستم. آن زمان مزدا در لیگ ۲ بازی میکرد. بعد از تست، قبول کردند که در رده جوانان برای این تیم بازی کنم. خاطرم هست خانه ما مشرف به خانهای بود که در آنجا فردی به نام کیانپور فوتبال بازی میکرد. او یک پیکان داشت که هر روز پیکانش را به حیاط خانه میآورد و من او را میدیدم. او در دانشگاه تحصیل میکرد و فوتبال بازی میکرد و من وقتی میدیدیمش میگفتم که آیا میشود روزی هم فوتبال بازی کنم و هم در دانشگاه به تحصیل ادامه بدهم؟ خاطرم هست زمانی که برای مزدا بازی میکردم بازی های ما در زمین راه آهن برگزار میشد. در آن مقطع من در رده جوانان بازی میکردم. بعد از چند بازی که برای مزدا گل زنی کرده بودم برادر آقای کیانپور همسایه ما به ورزشگاه رفته بود تا بازی استقلال را تماشا کند. گویا در آن بازی اسامی بازیکنان تیم ملی جوانان را معرفی میکنند. برادر آقای کیانپور هم در خانه ما آمد و به من گفت که در ورزشگاه نام مرا به عنوان بازیکن تیم ملی جوانان شنیده است. اولش باور نمیکردم تا اینکه صبر کردیم و روز شنبه روزنامه کیهان ورزشی چاپ شد و من نام خودم را در روزنامه دیدم. تمرینات تیم هم در ورزشگاه کشوری برگزار میشد.
*بعد از آن به تمرین تیم ملی جوانان رفتید؟
یادم میآید به مادرم گفتم که من نمیتوانم به تمرین تیم جوانان بروم چون در آنجا بازیکنان تیم استقلال و پرسپولیس هستند اما مادرم میگفت که باید بروم و تلاش خودم را انجام بدهم. مادرم میگفت اگر نروی بعدها حسرت این روز را خواهی خورد. یادم میآید بعد از بازگشت از دبیرستان آماده شدم تا ساعت ۴ بعدازظهر خودم را در ورزشگاه کشوری به کادر فنی معرفی کنم. از بین ۷۰ بازیکن میخواستند نفراتی را انتخاب کنند. وقتی به سر تمرین رفتم دیدم که بازیکنان خوب استقلال و پرسپولیس عضو همین تیم ملی جوانان هستند. رضا رجبی هم از نفرات تیم بود. آن زمان با خودم فکر میکردم که شانسی برای بازی کردن ندارم. یاد میآید من را به مربی خارجی تیم معرفی کردند که از من پرسید پستات چیست؟ من جواب دادم که در پست مهاجم بازی میکنم اما به من گفت که برو و در پست دفاع چپ بازی کن. همان موقع با خودم گفتم اگر میخواهند مرا خط بزنند بهتر است مرا خط بزنند چرا باید در پست دفاع چپ بازی کنم. در یک بازی تمرینی در پست دفاع چپ بازی کردم که مقابلم بازیکنی تنومند قرار داشت. خلاصه در آن بازی تلاش کردم که از هوشم استفاده کنم. آن بازیکن هر چه توپ در اختیار میگرفت سعی میکرد با زورش بازیکن مقابل را فریب دهد و عبور کند. من در آن بازی سعی میکردم فاصلهام را با او حفظ کنم تا پس از اینکه توپ را از من عبور داد بتوانم توپ را مهار کنم. بعد از هر بازی تمرینی نام چند نفر را اعلام میکردند که دیگر در تمرین نیایند. همان موقع فکر میکردم که کسی به من چیزی نگفته پس بنابراین فعلا در تمرینات خواهم بود. یاد میآید برای بازی بعدی مربی از من خواست که در پست دفاع وسط بازی کنم. من با خودم میگفتم که من مهاجم هستم و چرا باید در پست دفاع وسط بازی کنم. در یک بازی تمرینی دیگر مقابلم بشیر رمضانی بازی کرد. آن زمان تیمی نبود که دفاع خطی بازی کند. به همین خاطر من به یک باره موضوعی به ذهنم رسید و به دفاع کناری خودم گفتم تو مهاجم حریف را بگیرد و هر چه توپ از تو عبور کرد من جمع میکنم. همین اتفاق رخ داد و هر چه توپ از مدافع کناری من عبور کرد من مهار کردم. در ادامه باز هم به من نگفتند که به تمرین نیایم. فردای آن روز دوباره اسامی را خواندند و مربی به من گفت که در پست گوش چپ بازی کنم. آنجا بود که واقعا خوشحال شدم که میتوانم عملکرد خوبی داشته باشم. در آن بازی هر کاری که فکر بکنید کردم و بعد از بازی مربی از من تعریف کرد. فردای آن روز هم در پست مهاجم بازی کردم. در پست مهاجم هم آنقدر خوب کار کردم که نامم را خط نزدند و چشم باز کردم که دیدم که در بین ۳۰ بازیکن برتر قرار دارم. بعد از ۳۰ نفره شدن تیم، تیم تهران جوان را دعوت کردند تا با ما بازی دوستانه کند. در آن بازی دوستانه به تشخیص مربی در پست هافبک چپ بازی کردم و گل زدم و بعد در اردو ماندم و همراه تیم به عربستان رفتم. یادم میآید همان زمان درگوشی به یکدیگر میگفتند که بازیکنی از تیم مزدا آمده که تکنیک بسیار خوبی دارد. کم کم دیدم در بازیها وقتی توپ را میگیرند کسی روی پایم نمیآید که بعدها متوجه شدم بازیکنان به یکدیگر گفته بودند سعی نکنید از پای حمید درخشان توپ بگیرید چون او شما را به راحتی دریبل میکند. یادم میآید بعد از بازگشت از عربستان به اهواز رفتیم و در آنجا تیم ملی برای جام جهانی آرژانتین اردو زده بود. یک بازی در آنجا انجام دادیم و بازیکنان تیم ملی هم برای تماشای بازی ما آمده بودند. در آن بازی ما با سیستم ۴-۲-۴ بازی کردیم. این یعنی با دو هافبک بازی میکردیم و فشار زیادی بر روی هافبکها بود. من به عنوان یک هافبک فشار زیادی را تحمل کردم. خلاصه بعد از بازی در بازیهای آسیایی از پاس تهران، پرسپولیس و استقلال پیشنهاد داشتم.