زندگی به روایت استاد ۸۸ ساله
زندگی به روایت استاد ۸۸ ساله
چه چیز بهتر از اینکه زندگی‌تان با ضرب و آهنگ، ورزش، رادمردی، گود زورخانه، گل‌ و گیاه گره بخورد.

به گزارش حاشیه ورزش ، به منزل استاد عباس شیرخدا از قدیمی‌ترین‌های ورزش باستانی ایران در طبقه هشتم یک آپارتمان در فاز سوم شهرک اکباتان رفتیم. مردی خوش‌ذوق و سرزنده، خوش صدا و صمیمی با ۸۸ سال سن که علاقه بسیاری به گل و گیاه دارد و گوشه‌ گوشه خانه‌اش را با گلدان‌های بزرگ، کوچک و بسیار زیبا آراسته است. وی در لحظه‌های مختلف این گفت‌وگو تمامی اشعار را با صدای بلند و زیبایش خواند و باعث شد فضای متفاوتی را تجربه کنیم. در ادامه مشروح کامل گفت‌وگو با این استاد برجسته آمده است که شما را به خواندن آن دعوت می‌کنیم.

درباره اسم‌تان توضیح دهید.

همه فکر می‌کنند چون ضرب و زنگ می‌زنم نام بنده شیرخدا است اما باید بگویم نام خانوادگی من شیرخدا است و تمام اجدادم نیز شیرخدا بوده‌اند.

از دوران کودکی و مدرسه خود بگویید.

استاد عباس شیرخدا متولد ۱۳۱۲ هستم در بازارچه سعادت هستم. منزل ما از یک طرف به منزل شادروان آقا تختی راه داشت و از یک طرف نیز نزدیک منزل حاج آقا طیب بود. در ابتدا به مدرسه نوبهار زیر بازارچه نو، خیابان محمدیه در مولوی می‌رفتم، آن زمان پسر و دختر با یکدیگر درس می‌خواندند و در یک کلاس حضور داشتند چراکه تعداد مدارس کم بود و باید همگی از فرصت تحصیل بهره می‌بردند. چند ماهی که آنجا درس خواندم و پس از آن ما را به مدرسه سعادت در بازارچه منتقل کردند. زمانی که به این مدرسه می‌رفتم جلوی صف می‌ایستادم و شاهنامه می‌خواندم.

پس از آن به دبستان صبا زیر بازارچه حاج غلامعلی رفتم و تا کلاس ششم آن‌جا تحصیل کردم. کاپیتان والیبال مدرسه بودم و در مسابقات مدارس سرویس که می‌زدیم شروع می‌کردم به شاهنامه خواندن و تیم حریف هول می‌شد و می‌باخت و همواره زمانی که قهرمان می‌شدیم جام قهرمانی را به تیم بازنده می‌دادم؛ علتش هم این بود که از بچگی دوست داشتم به مردم محبت کنم.

معلمی به نام محمدی رضوان داشتم، وی با بچه ها والیبال بازی می‌کرد و تنها معلمی بود که با بچه‌ها قاطی می‌شد، یک ناظم هم داشتیم که شاعر بود و شعرهای بسیار زیبایی می‌خواند و ما نیز با کمال میل گوش فرا می‌دادیم و من همواره محو اشعاری می‌شدم که وی می‌خواند.

به‌گردون تیره ابری بامدادان برشد از دریا/ جواهر خیز وگوهرریز و گوهربیز وگوهرزا

از ناظم مدرسه اجازه می‌گرفتم و در صف مدرسه شاهنامه می‌خواندم. میکروفنی هم وجود نداشت. به تدریج کلاسی ایجاد کردم به نام زورخانه شیرخدا، صبح زود می‌رفتیم و ضرب می‌زدیم و ورزش زورخانه‌ای انجام می‌دادیم. مدرسه که می‌رفتم همواره دوست داشتم شعرهای قشنگ بخوانم و اشعاری که می‌خواندم هرگز تکراری نبود.

بنده از کودکی خونم برای ورزش زورخانه‌ای و کشتی می‌جوشید. دو نفر از هم‌دوره‌ای های بنده نیز پهلوان قهرمان رسول میرمالک است و قهرمان دو و پرش روح‌الله رحمانی، خیلی دوست دارم بتوانم سایر هم‌دوره‌های خود را ببینم یا حتی صدای آن‌ها را بشنوم. سیدعباس تبریزی، غفور بزرگی، محمدعلی جعفری و حسن اسکندری از دیگر دوستان بنده بودند و نمی‌دانم هم اکنون در قید حیات هستند یا خیر اما خیلی دوست دارم اگر فرزندان آن‌ها مصاحبه بنده را می‌بینند یا می‌خوانند با بنده تماس بگیرند تا بتوانم صدای دوستان خود را پس از ۵۰ تا ۶۰ سال بشنوم.

در خانواده خود سابقه شاهنامه خوانی داشتید؟

پدرم ورزشکار و برادر بزرگم جعفر شیرخدا از بهترین حماسه خوان‌های ایران بود و هرکسی در رادیو صدای وی را گوش می‌کرد از جای خود بلند نمی‌شد. برادر دیگری داشتم به نام حاج اصغر که در میدان اعدام، زورخانه داشت و برای ورزش کردن به آنجا می‌رفتم. اکبر شیرخدا دیگر برادر بنده باستانی کار و ورزشکار بود. مرحوم حسن شیرخدا، ناصر شیرخدا و هاشم شیرخدا دیگر برادرم بود که به تازگی فوت کرد. تمامی برادران بنده ورزشکار و شاهنامه‌خوان بودند و خانواده ما اصولا شاهنامه خوان بود و حتی پسرعموهای بنده نوحه‌خوان و مداح بودند و از نام علی و ابالفضل دریغ نمی‌کردند و نمی‌کنند.

بنده هفتاد مرتبه شاهنامه را خوانده ام. به جایی از شاهنامه که می‌رسم ناراحت می‌شوم. زمانی که رستم و سهراب در حال نبرد هستند و رستم سهراب را به زمین می‌زند و وی را می‌کشد. رستم بدون آگاهی از اینکه سهراب پسرش است، پهلوی او را می‌درد و چون سهراب در حال جان دادن است، نشان سهراب را می‌بیند و متوجه می‌شود که او فرزندش است. بعد از آن هم گودرز را سراغ کاووس می‌فرستد تا از او نوشدارو بگیرد و کاووس از این کار سر باز می‌زند. به همین دلیل می‌گویند نوشداری بعد از مرگ سهراب.

خودم نیز کتابی از اشعاری که خوانده‌ام با عکس چاپ خواهم کرد تا مورد استفاده قرار گیرد.

علاقه شما بیشتر به سمت ورزشکار شدن بود یا مرشد شدن؟

مرشد زورخانه خود باید ورزشکار باشد، یه نوچه که می‌چرخد بتواند با وی جفت کند. مرشدهایی هستند که ورزشکار نیستند و می‌توانند جفت کنند اما مرشدهایی که خود باستانی‌کار باشند نوچه که می‌چرخد لذت می‌برد. بنده خودم در باشگاه مهندسی شوش ورزش می‌کردم و مدتی نیز کشتی می‌گرفتم.

از ورزش پهلوانی و زورخانه‌ای بگویید.

زورخانه جایگاه رادمردی است. ورزش باستانی تنها ورزشی است که در هر حرکت آن اسم مولا علی (ع)، ابالفضل عباس (ع) و ۱۲ امام برده می‌شود و بر جمال علی صلوات می‌فرستند، اگر کسی وارد گود شود برای وی صلوات می‌فرستند، در هر نوع ورزش باستانی نام ۱۲ امام برده می‌شود و در هیچ ورزشی در دنیا تا این حد از ائمه اطهار صبحت نمی‌شود. یک ورزشکار که وزنه بردار است نیز نام مولا علی (ع)، ابالفضل عباس (ع) را به زبان می‌برد اما در ورزش زورخانه‌ای نام بردن از ائمه بسیار بیشتر است. ورزش باستانی در تمامی شهرهای ایران وجود دارد. در تمامی شهرهای کشور زورخانه وجود دارد و امیدوار هستیم که خیلی بیش از این به زورخانه‌ها برسند و از این رشته پهلوانی و زورخانه‌ای حمایت کنند.