کتاب دیاسپورا، روایت بازگشت ستاره ها به ریشه‌هاست
کتاب دیاسپورا، روایت بازگشت ستاره ها به ریشه‌هاست
دکتر جواد رستم زاده، روزنامه‌نگار و مستند نگار ورزشی بعد از کتاب‌های «تو خداداد عزیزی هستی» و «رازهای دوبلین» کتاب «دیاسپورا» را به‌عنوان سومین اثر خود روانه بازار کتاب کرد.

به گزارش حاشیه ورزش

مجید خروشی

او که لوح افتخار جشنواره کتاب جلال را در کارنامه ادبی خود دارد در دیاسپورا به روایت مهاجران فوتبالیستی پرداخته که تیم ملی ایران را برای ادامه مسیر حرفه‌ای خود انتخاب می‌کنند. در مورد این کتاب و دیگر آثار این نویسنده با وی گفت‌وگویی ترتیب دادیم تقدیم شما می‌شود
* ایده اصلی کتاب «دیاسپورا» از کجا شکل گرفت؟

ایده «دیاسپورا» زمانی شکل گرفت که در حال تحقیق درباره مهاجرت ورزشی و روایت‌های فراموش‌شده بازیکنانی بودم که با دو یا چند هویت در زمین‌بازی ظاهر می‌شوند.مثلا وقتی سراغ زندگی اشکان دژاگه  با فریدون زندی رفتم، دیدم یک جهان کامل از مسایل هویتی، فرهنگی، سیاسی و حتی روان‌شناختی پشت تصمیم ساده‌ی «بازی برای تیم ملی» قرار دارد. از آن نقطه به بعد، متوجه شدم که ما هنوز به‌طورجدی به این بخش از ورزش نپرداخته‌ایم: زندگی آن‌ها که فرزندان مهاجرت‌اند، اما در پیراهن ایران بازی کرده‌اند.درواقع در ادامه تکمیل سه‌گانه‌ام برای پرداختن به تیم ملی متوجه شدم چقدر نسبت به این بازیکنان که انتخاب سختی داشتند بی‌توجه بودیم و کم درباره خودشان و تصمیم مهمشان مطلب نقل کردیم و نوشتیم.

*هدفتان از پرداخت به این موضوع چه بود و مخاطب هدف شما چه کسانی هستند؟

هدف من ثبت و روایت بخشی از تاریخ معاصر ورزش ایران بود که همواره در حاشیه مانده. می‌خواستم روایت‌هایی را بازسازی کنم که نه‌تنها در زمین فوتبال، بلکه در بستر جامعه، رسانه، خانواده و حتی گفتمان‌های سیاسی معنا پیدا می‌کنند. مخاطب اصلی این کتاب، هم علاقه‌مندان جدی ورزش هستند و هم خوانندگانی که به مباحث هویت، مهاجرت و جامعه‌شناسی علاقه‌مندند. حتی دانشجویان و پژوهشگران علوم اجتماعی، مطالعات فرهنگی و رسانه‌ای هم می‌توانند از آن استفاده کنند.

*می‌توان گفت دیاسپورا نوعی بیوگرافی‌نویسی جمعی است؟

بیوگرافی تنها نیست چراکه برخلاف بیوگرافی‌های مرسوم که روی یک فرد متمرکز هستند ، در دیاسپورا با یک مجموعه روایت از زندگی ورزشکارانی مواجهیم که هرکدام، به‌نوعی بخشی از یک پازل بزرگ‌تر را شکل می‌دهند؛ پازلی که موضوع اصلی‌اش «بازگشت» است.برای من، این فقط بازگشت یک فوتبالیست از اروپا یا آمریکا به تیم ملی نبود؛ بلکه بازگشت به ریشه‌ها، به زبان مادری ، به سرزمینی بود که شاید فقط از دور می‌شناختند. از دل این روایت‌ها ، لایه‌هایی از هویت، تعارض ، دلبستگی و گاه تردید بیرون می‌زند.می‌خواستم از خلال این زندگی‌ها ، نگاهی جامعه‌شناختی هم داشته باشم به این پدیده‌ی خاص : اینکه چرا یک بازیکن متولد آلمان یا سوئد ، تصمیم می‌گیرد پیراهن ایران را بپوشد ؟ جامعه‌ی میزبان چه نگاهی به او دارد؟ جامعه‌ی پدری چطور از او استقبال می‌کند؟ و خودِ فرد در میانه این دو فضا چه حس و تجربه‌ای دارد؟ همه این‌ها برای من مهم‌تر از خود مسابقه فوتبال بود.

*به نظر می‌رسد نثر کتاب کمی با دو کتاب قبلی متفاوت‌تر است و به‌اصطلاح جاافتاده‌تر شده. موافقید؟

بله، این موضوع را می‌پذیرم. در این کتاب، سعی کردم از هیجان و لحظات ضرب‌آهنگی که در دو کتاب قبلی پررنگ‌تر بود، کمی فاصله بگیرم و به سمت یک روایت تحلیلی‌تر و دقیق‌تر بروم. زبان کتاب همچنان ساده و روزنامه‌نگارانه است، اما تلاش کردم لایه‌های عمیق‌تری را وارد متن کنم. شاید این به بلوغ ذهنی من هم برمی‌گردد؛ این‌که بافاصله گرفتن از متن روزنامه‌ای، به نثر پخته‌تری برسم که هم مستند باشد و هم جذاب برای خواننده امروز.

*شما در تقدیم‌هایتان همیشه عشق به ایران را عیان بیان کرده‌اید ، اما چرا نام کتابتان برگرفته از اسامی ایرانی نیست؟

چون «دیاسپورا» خودش یک واژه جهانی‌ست، اما تجربه‌ای کاملا ایرانی را بازتاب می‌دهد. این تضاد و هم‌نشینی برایم جذاب بود. می‌خواستم در همان نام، به خواننده بگویم که ما با یک واقعیت پیچیده جهانی طرف هستیم که ریشه‌های ایرانی دارد. ضمن اینکه نسل‌هایی که در این کتاب درباره‌شان صحبت می‌کنم، خودشان بین این دوگانه «ایرانی بودن» و «جهانی زیستن» حرکت کرده‌اند. واژه «دیاسپورا» دقیق‌ترین برچسبی بود که می‌توانستم برای این روایت‌ها انتخاب کنم.اگر دقت کتید زیر عنوان کتاب هست«آوازهای سرزمین پدری در جام‌های جهانی»

*در کل نام‌گذاری‌های شما همیشه متفاوت بوده و حتی تأکید بر روی نام‌گذاری خاص فصول داشتید. این از روحیه خبرنگار بودن شما نشأت می‌گیرد؟

قطعا. من سال‌ها در روزنامه‌نگاری ورزشی کارکرده‌ام و همیشه معتقد بودم عنوان خوب، نیمی از جذابیت یک گزارش یا یادداشت است. برای همین، انتخاب نام کتاب یا فصل‌ها برایم فقط یک کار اداری نیست؛ بخشی از فرآیند خلاقه است. سعی می‌کنم هر عنوان، بار مفهومی و حسی خاصی داشته باشد. چیزی که مثل یک زیرنویس ذهنی، خواننده را از صفحه‌ای به صفحه دیگر ببرد.

*لزوم پرداخت به مستند نگاری ورزشی در قالب کتاب در ایران چیست؟

مستندنگاری ورزشی، چیزی فراتر از نقل خاطره است؛ ثبت تاریخ است. در ایران متاسفانه حافظه مکتوب ورزش، ضعیف و پراکنده است. بسیاری از روایت‌های مهم تنها در حافظه شفاهی مانده‌اند و اگر ثبت نشوند، فراموش خواهند شد. ما نیاز داریم تا نسل‌های بعدی، ورزش ایران را نه‌فقط از زاویه آمار و قهرمانی، بلکه از منظر انسانی، اجتماعی و فرهنگی هم بشناسند. کتاب، یکی از معتبرترین و ماندگارترین قالب‌ها برای این کار است.

*در سه کتاب اخیرتان همیشه از چهره‌های سرشناس مربیگری برای مقدمه یا گفتار ابتدایی استفاده کرده‌اید؛ والدیر ویرا در «تو خداداد عزیزی هستی»، برانکو ایوانکوویچ در «رازهای دوبلین» و حالا کارلوس کی‌روش در «دیاسپورا». دلیل این انتخاب‌ها و همکاری‌ها چیست؟

نه، هیچ‌کدام از این انتخاب‌ها اتفاقی نبوده. برای من، مقدمه نویسی یا گفتار ابتدایی یک کتاب فقط یک «قاب ادبی» نیست، بلکه بخشی از سندیت دادن به روایت است. وقتی کسی مثل کارلوس کی‌روش درباره بازیکنان دیاسپورایی حرف می‌زند، مخاطب درمی‌یابد که ما با یک نگاه سطحی به موضوع وارد نشده‌ایم؛ بلکه از منظر یک کارشناس جهانی فوتبال، به عمق ماجرا رفته‌ایم. این انتخاب‌ها حاصل ماه‌ها ارتباط، رایزنی و گاهی هم صبوری برای جلب اعتماد آن‌ها بوده. خوشحالم که هر سه مربی، با نگاهی جدی به پروژه‌های من پاسخ مثبت دادند.

*شما در فرآیند تحقیق، حتی با مترجمان و دستیاران این مربیان مثل رضا چلنگر و آرین قاسمی هم گفت‌وگو می‌کنید. چرا تا این اندازه در دل سوژه‌ها نفوذ می‌کنید؟

برای اینکه مستندنگاری، یعنی ثبت روایت تا نزدیک‌ترین فاصله ممکن. من معتقدم که تاریخ شفاهی وقتی ارزشمند است که از حاشیه هم بهره ببرد. مترجم‌ها، دستیاران و اعضای پشتیبانی تیم‌ها، کسانی هستند که در لحظات غیررسمی، واقعیت‌های مهمی را دیده‌اند. گاهی یک جمله از مترجم سرمربی، گره ذهنی چندماهه‌ی من را بازکرده. من به‌جای نوشتن از بیرون ماجرا، دوست دارم بروم وسط زمین بازی، کنار نیمکت، در تونل ورزشگاه. این روش به مستند شدن روایت‌ها کمک می‌کند و باعث می‌شود متن نهایی هم برای مخاطب قابل‌لمس‌تر و هم قابل‌اعتمادتر باشد.