به گزارش حاشیه ورزش ، قدم به ورزشگاه میگذارد، اطرافش را نگاه میکند. در حالی که لبخندی بر روی لبان خود دارد، ورزشگاه و ساختمانهای اطراف را نگاه می کند. در طول مسیر، همبازی های گذشته اش را می بیند که هر دوشنبه، برای تجدید دیدار در قالب تیم فوتبال، دور هم جمع می شوند. بعد از خوش و بش با حسین کازرانی (پیشکسوت فوتبال ایران) و تعدادی از کارکنان مجموعه پاس قوامین، راهی زمین چمن ورزشگاه میشویم تا مصاحبهمان را در جایی که حسین فرکی جوان تبدیل به مهاجم اول تیم ملی شد، آغاز کنیم.
آهسته و با قدمهای لرزان به سمت زمین چمن حرکت میکند. هنگام صحبت از گذشته، سکوها را از نظر میگذارند و کلماتش در خلأ میان گذشته و حال گم میشود و به فکر فرو میرود… گاهی نکته ای را از روزگارهای گذشته می گوید، از نامهربانیها و خاطرات دور سخن میگوید و از دیدارهای هفتگی با همبازیهای سابقش. جویای احوال برخی از پیشکسوتان بزرگ پاس میشویم که به نیکی از همگی یاد می کند. روی صندلی های پلاستیکی ورزشگاه پاس که یادگار روزهای گذشته است، مینشیند و هر سوال را با اندکی مکث و مرور گذشته، پاسخ میدهد.
حسین فرکی، متولد فروردین ۱۳۳۶ است. او مهاجم و مربی سابق تیم ملی است که در مکتب باشگاه پاس شکل گرفت و در دو جام جهانی به عنوان مربی و بازیکن حضور یافت و دومین مربی پرافتخار لیگ برتر ایران به شمار میرود که با سپاهان و فولاد به مقام قهرمانی این مسابقات هم دست یافت. فرکی در ۶۵ سالگی، صاحب کولهباری از تجربه است که روزهای سرد و گرم را با تیم ملی و تیمهای باشگاهی تجربه کرد.
با او به گفتوگو مینشینیم و گذشته فوتبال ایران، تیم ملی و باشگاه پاس را مرور میکنیم. یکی از حساسترین مقاطع حساس فوتبال ملی یعنی جام جهانی ۲۰۰۶ زمانی رقم میخورد که حسین فرکی، دستیار ایرانی برانکو است و ماجراهای این مسابقات را روایت میکند.
ویدئوی این گفتوگو را نیز میتوانید از اینجا تماشا کنید.
درگیری بین رحمان رضایی و بداوی در بازی با عمان یک اتفاق بود. آن روز هوا خیلی گرم و شرجی بود. یک اتفاق در زمین بین این دو بازیکن رخ داد که متاسف شدیم و اتفاق خوبی نبود. در طول مدت زمانی که در تیم ملی بودم، این تیم حاشیه و نکتهای که بدآموزی هم داشته باشد، نداشت. اگر بخواهم یک مورد را بگویم همین اتفاق بود.
– در کدام محله تهران متولد شدید و چطور پای شما به فوتبال و در ادامه تیم ملی باز شد؟
در یک خانواده متوسط در جنوب شهر در محله امامزاده حسن به دنیا آمدم. دو برادر و سه خواهر دارم. مادرم در قید حیات است اما پدرم چند سال است که در قید حیات نیستند. من هم طبق روال اکثر ورزشکاران که از منطقه جنوب شهر، فوتبال را در کوچه و پس کوچهها و با توپ پلاستیکی شروع میکنند، کارم را آغاز کردم. البته امروزه هم چنین توپهایی وجود ندارد چرا که آن توپها آسیبهای خود را آن موقع مشخص نمیکرد اما این توپ برای من آسیبزا بود و دو زانوی خودم را عمل جراحی کردم.
سال ۵۲، ۵۳ و ۵۴ در عین حال که درس میخواندیم، علاقه بیش از اندازهام به فوتبال، من را به این سمت کشاند که در مسابقات آموزشگاهی شرکت کنم. یک بخشی از فوتبالم در مسابقات آموزشگاهی رقم خورد. بخش دیگر هم در زمینهای خاکی محلات بود که آن روزگار زیاد بود و امروزه اثری از آن زمینهای خاکی نیست و به چمن طبیعی و چمن مصنوعی تبدیل شده است. در این سه جایگاه بود که فوتبال را شروع کردم.
یادم است که مربیان فوتبال کشورمان، از دل زمینهای خاکی، بازیکنان را برای رده سنی جوانان انتخاب میکردند. باشگاهها در آن دوره صاحب تیمهای نوجوانان و جوانان بودند و ساختار منسجمتری داشتند. بعدها ردهسنی امید هم اضافه شد.
*حسین لطفی پدر دوم من است
حسین لطفی اولین مربی من بود که هنوز هم در قید حیاتاند و خدا حفظشان کند. هنوز هم در ۹۱ سالگی، در آکادمی با جوانان کار میکنند. ایشان را پدر دوم خودم میدانم برای اینکه خیلی برای من زحمت کشید. ایشان من را از کنار زمین خاکی کشف و به باشگاه شهربانی دعوت کرد که زیر مجموعه همین باشگاه پاس بود. آقای لطفی مربی بزرگسالان و جوانان شهربانی بود. با دعوت ایشان به تیم شهربانی رفتم. با شهربانی در مسابقات جوانان تهران که در زمین شماره دو شیرودی برگزار میشد، شرکت کردیم. در همان مسابقات با ۲۶ گل آقای گل جوانان تهران شدم و عنوان نایب قهرمانی را همراه با تیم شهربانی کسب کردیم (برق تهران قهرمان آن دوره شد و بازیکنان خوبی مثل موسیوند و شهید نوری را داشت که خدا رحمتش کند).
بعد از آن، به تیم جوانان تهران زیر نظر عباس رضوی دعوت شدم و سال ۵۳ برای مسابقات قهرمانی کشور در تبریز انتخاب شدم. مسابقات قهرمانی به صورت متمرکز با حضور ۲۰ تیم در استان آذربایجان شرقی و در شهر تبریز برگزار میشد که تیم خوزستان رقیب ما بود. در تبریز قهرمان جام جوانان شدیم و بعد از آن به تیم بزرگسالان شهربانی دعوت شدم.
در تیم شهربانی با اینکه جزو بازیکنان جوان بود، در ترکیب اصلی بازی میکردم. بعد از آن مقطع، به تیم ملی جوانان زیر نظر آقای حشمت مهاجرانی دعوت شدم که در بازیهای آسیایی به طور مشترک با کره شمالی قهرمان شدیم و من آقای گل شدم.
* یک تیم پاس با شلنگ دوش میگرفت
وقتی به کشور دعوت شدیم، مسئولان پاس و آقای حبیبی، سرمربی پاس بنده را دعوت کردند و در سال ۵۴، در همین مجموعه با تیم پاس تمرین میکردم. البته اینجا (ورزشگاه پاس قوامین در محله اکباتان)به این شکل نبود. دورتا دور این زمین، سکوهای سیمانی بود. ساختمان اداری وجود نداشت و فقط اسکلت آن را زده بودند. جلوی ورودی هم یک شلنگ آب بود که با آن یک تیم دوش میگرفت. همه بزرگهای فوتبال ایران بودند و همین باشگاه پاس بود. آن حال و هوا الان جلوی نظرم است. به همین دلیل خانهام را هم همین جا انتخاب کردم که به این فضا نزدیک باشم و با گذشته خودم زندگی کنم و گذشته را فراموش نکنم و توفیق شد که مصاحبه امروز هم اینجا باشد که برای من خاطره انگیز است.
تا یک جایی این فضا برایم خاطرهانگیز بود اما امروزه میبینیم که پاس به صورت فیزیکی وجود ندارد و آثار این مجموعه که به این شکل زیبا و قشنگ درآمده، مورد استفاده است.
وقتی وارد تیم بزرگسالان پاس شدم، جوانی ۱۷ ساله بودم که فرصت حضور در کنار بزرگان فوتبال ایران را به دست آوردم. همان موقع پیشنهاد پرسپولیس و تیمهای دیگر را داشتم. تقدیر و قسمت من اینجا بود چون میخواستم کار سربازی خودم را هم انجام دهم. آن موقعها پول و این مسائل مورد توجه نبود. بخش مهم پاس نیروی سرباز بود آن بود که من هم وارد این مجموعه شدم به این امید که خدمت کنم. من متعلق به پاس هم بودم و در شهربانی فوتبالم را شروع کردم. پاس هم حاضر نبود از من بگذرد. این شد که اول با اصرار مسئولان پاس از جمله آقای حبیبی، تیمسار صادقی و آقای لطفی وارد این تیم شدم و یکی از شانسهای بزرگ زندگیام این بود که وارد سیستمی شدم که مکتب بزرگی بوده و است.
اینجا (ورزشگاه پاس قوامین در محله اکباتان) به این شکل نبود. دور تا دور این زمین، سکوهای سیمانی بود. ساختمان اداری وجود نداشت و فقط اسکلت آن را زده بودند. جلوی ورودی هم یک شلنگ آب بود که با آن یک تیم دوش میگرفت. همه بزرگهای فوتبال ایران بودند و همین باشگاه پاس بود. آن حال و هوا الان جلوی نظرم است.* سال ۵۸ به پرسپولیس رفتم
سال ۵۸ به پرسپولیس رفتم. فوتبال فقط در تهران دنبال می شد و بعد از پرسپولیس از امارات پیشنهاد داشتم و در الشعب امارات بازی می کردم. وقتی آقای شاهرخی سرمربی الشعب شد، از من دعوت به همکاری کرد و دو سال در این تیم بودم. بعد به ایران برگشتم. مجدد از السد قطر پیشنهاد داشتم که قبلا آقای قاسمپور در این تیم بازی می کرد و من هم یک فصل در دو جام قطر بازی کردم و قهرمان شدیم. بعد از آن به ایران آمدم. در تیم “مهر شمیران” که بعدا بانک صنعت و معدن شد، زیر نظر آقای دینورزاده بازی کردم که یکسری از رفقای ما مانند آقای شاهرخی، موسیوند و فریاد شیران حضور داشتند و این تیم را به دسته اول آوردیم.
بعد از آن راهی تیم دارایی شدم و یک فصل بازی کردم. سپس به تیم پورا رفتم و این تیم را به دست اول آوردیم. بعد از دو فصل که در پورا بودم به بانک ملی رفتم و سه سال در این تیم بودم و از دسته پایینتر به دسته اول آمدیم. در واقع فوتبالم را بعد از بانک ملی در سال ۷۴ تمام کردم. حتی در سال آخر حضورم در بانک ملی، با مهدی مهدویکیا، بازیکن جوان آن دوره همبازی بودم و در خط حمله بازی میکردیم.
– شما به مدت ۹ ماه راهی پرسپولیس شدید و چند بازی انجام دادید اما حضورتان موفق نبود.
سال ۵۸ به مدت ۹ ماه به پرسپولیس رفتم. اصلا آن موقع فوتبال نبود و تهران هم چند تیم داشت که پرسپولیس یکی از آنها بود و در تهران بازی میکرد. در واقع لیگ برتر ما از سال ۵۷ تعطیل شده بود.
– در مسابقات مقدماتی جام جهانی ۱۹۷۸ در بازیهای معدودی بازی کردید اما حضورتان در جام جهانی پررنگتر شد با اینکه سن و سال زیادی هم نداشتید.
پاس در سال ۵۴ و ۵۵ قهرمان لیگ برتر شد. مظلومی، نورایی و اسفندار از ملوان نفرات اول گلزنان بودند و من مرتب در رتبه دوم و سوم آقای گلی بودم. در دوره چهارم و پنجم جام تخت جمشید دو دوره با پاس قهرمان ایران شدیم تا انقلاب شد و دوره ششم نیمهتمام ماند.
از این مسیر وارد تیم ملی بزرگسالان شدم. آقای مهاجرانی سرمربی تیم ملی جوانان بود و در آن مقطع بازیکنان جوان خوبی داشتیم که یک پشتوانه خوب برای تیم ملی بزرگسالان بود. بعد از آن در سال ۵۵، تیم امید هم شکل گرفت که در کنار تیم ملی مرتب تمرین میکرد و یک مجموعه ۶۰ نفره شامل بزرگسالان و امید بودند که در اکثر اردوها هم کنار هم بودیم و آقای مهاجرانی هدایت هر دو تیم را برعهده داشت. شما دیدید که وقتی تیم ملی ما به جام جهانی ۱۹۷۸ رفت، در دو بازی پایانی مقابل کویت و عربستان که صعود ما مسجل شده بود، با تیم امید خودمان بازی کردیم و به پیروزی دست یافتیم. سطح فوتبال ما خیلی بالاتر از عربستان و کویت بود. ما در دو بازی کاملا سیاسی به پیروزی دست یافتیم.
* در هر سه بازی جام جهانی در ترکیب اصلی بودم
در مسابقات مقدماتی کمتر فرصت بازی داشتم چون جوان بودم و تیم ملی ما با بزرگانی مانند حجازی پروین، صادقی و خیلیهای دیگر گاهی بازی میکردیم و مهاجرانی به ما فرصت میداد. تیم ملی روال خوبی را طی میکرد و بازیکنی که به رده بزرگسالان می رسید کامل بود. من هم کمابیش در بازیهای تدارکاتی و دوستانه در تورنمنت فرانسه بازی کردم و در جام جهانی به علت مصدومیت حسن روشن که مشغول مداوا بود، من به جای او بازی میکردم و در هر سه بازی جام جهانی، حضور ثابتی داشتم. در میان ۱۶ تیم حاضر در جام جهانی، من جزو جوان ترین نفرات بودم. بعد از جام جهانی، انقلاب شد. در سالهای ۵۸ و ۵۹ دو بازی با تیم ملی انجام دادم.
* به المپیک صعود کردیم اما به خاطر روسیه، مسابقات تحریم شد
در مسابقات مقدماتی المپیک در سنگاپور، موفق شدیم و سهمیه المپیک را گرفتیم اما ایران به علت حمله روسیه به خاک افغانستان، المپیک را تحریم کرد. این تصمیمی بود که سران نظام به خاطر افغانستان گرفتند و ما را از حضور در المپیک محروم کردند. بعدها کویت جایگزین ایران شد. بعد از آن دومین سفر خودمان را برای جام ملتهای آسیا به کویت داشتیم که در هنگام مسابقات، عراق به خاک ایران حمله کرد. ما شرایط تیمی و نفری خوبی داشتیم اما شرایط روحی ما خوب نبود و در بازی نیمه نهایی هم با ناداوری مقابل کویت باختیم و در بازی ردهبندی مقابل کره شمالی ۳ بر یک پیروز شدیم که من ۲ گل زدم و عنوان سومی جام ملتها را در سال ۸۲ میلادی و ۵۹ شمسی به دست آوردیم که آخرین حضور من در تیم ملی بود.
* با تصمیم انقلابی، فوتبال تعطیل شد
آقایان نوآموز و مصطفوی، رئیس و دبیر فدراسیون بودند و این تصمیم انقلابی را گرفتند. درست یا غلط، همین فوتبال هم تحت تاثیر بود و تصمیمهایی میگرفتند که فضای قبل را به کلی جمع کنند و از بین ببرند و یک کار نو را شروع کنند. بعد از آن فدراسیون تصمیم گرفت تیمها را وارد یک گلدان کند و قرعه بکشد و ۱۳۰ تیم را در ۱۳ گروه ۱۰ تایی قرار دادند تا در نهایت ۸ تیم به لیگ برتر بروند. از همان جا به فوتبال آسیب خورد. در همان مقطع بود که تیم پاس بر حسب تصادف نتوانست از گروهش بالا بیاید و اتفاقاتی که در آن مسابقات میافتاد، مانند جام حذفی و جام شگفتیها بود. شاید تیمی میتوانست یک تیم بزرگ را شکست دهد اما آن اتفاق بر حسب تصادف بود و واقعیت نداشت و پاس پایین افتاد.
* خیلیها از سقوط پاس خوشحال بودند
خیلیها از این مساله خوشحال بودند چون بالاخره پاس رقیب جدی سرخابیها در فوتبال بود چون دو بار قهرمان شد. سیاسیها هم خیلی ناراحت نبودند که پاس افتاده بود چون کسانی در این تیم بودند که نظامی و درجه دار بودند و متاسفانه آن آسیبها به پاس خورد. بعد از آن هم آن تصمیمات ادامه دار شد و پاس با آقای مناجاتی بالاخره به سطح اول فوتبال آمد اما به قول صفایی فراهانی، پاس دست نامادریها افتاده بود و هر دفعه یه جایی میفرستادند و بعد هم حرکت انقلابی احمدینژاد بود که بعدها متاسفانه حرفهای خود را پس گرفت. حیف از این تشکیلات و جوانهایی که به امیدی ورزش میکنند و در تهران به این وسعت و پرجمعیتی نمیدانیم جوانها را کجا بفرستیم. الان میبینیم که فضای ورزشی ما چنگی به دل نمیزند و بعد از انقلاب نه چیزی اضافه شده و نه باشگاهی وجود دارد که جوابگوی این همه جوان باشد و جوانها به سمت کاسبها و دکاندارها میروند که متاسفانه تیمی را میخرند و پولی را میگیرند و بعضی ها سالم و بعضی ناسالم وارد فوتبال میشوند و جوانها این آسیب را میخورند.
در سال ۵۹، آقای نوآموز و مصطفوی، رئیس و دبیر فدراسیون بودند و این تصمیم انقلابی (تعطیلی مسابقات فوتبال و تقسیم بندی جدید) را گرفتند. درست یا غلط، همین فوتبال هم تحت تاثیر بود و تصمیمهایی میگرفتند که فضای قبل را به کلی جمع کنند و از بین ببرند و یک کار نو را شروع کنند.
– از باشگاه پاس صحبت کنید؛ باشگاهی که یکی از اضلاع قدرت و سازندگی در فوتبال ایران بود اما امروز فقط یک ورزشگاه از این تیم باقی مانده است.
پاس مکتبی بود که به ما درس اخلاق، نظم و انضباط و فوتبال میداد. مجموعه بزرگان پاس کسانی بودند که سالهای سال به فوتبال ملی کمک کردند. من از این بابت خیلی خوشحال بودم که انتخابم خیلی خوبی بود تا زمانی که دیگر انقلاب شد و انقلاب باعث شد که مجموعه پاس مقداری سست شود و بعد از آن هم دیدیم چه شد.
* پاس را حراج کردند
همه میدانند که چه بلایی سر پاس آمد و این تیم را حراج کردند و بعد هم به طور خودکار که قابل پیش بینی هم بود، در آینده به ردههای پایینتر سقوط کردیم. امروز که اینجا نشستم، خاطرم است که آقای فردوسیپور و همکارانش گزارشی از پیشکسوتان پاس تهیه کردند و من همین جا مصاحبه کردم و به دوربین “برنامه نود” گفتم که این تیم تا پنج سال دیگر، به دسته سوم سقوط میکند. دلایل خودم را هم داشتم. میدانستم که قراردادها با بازیکنان تا سه سال دوام میآورد. شهرستانی که انتخاب شد (همدان) به خاطر شرایط جغرافیایی خود اصلا فوتبالخیز نیست. دقیقا همان چیزی که پیش بینی کردم، رقم خورد. متاسفانه آن مصاحبه هم که نظرمان را گفته بودیم پخش نشد اما این اتفاق رخ داد و پیش بینیها درست درآمد و امروز میبینیم که پاسی نیست و کسی هم تمایل نداشت به این تیم برود و آن استان هم تجربه این کار را نداشت. انتقال پاس یک تصمیم سیاسی بود در آن مقطع از جانب دولت آقای احمدینژاد گرفته شد که آسیبش را خیلی از جوانان دیدند و میبینند. این مساله جای تاسف دارد. اگر میبینیم حال و روز فوتبالمان خوب نیست، علتش همان تصمیمات بود که درباره خیلی از تیمها گرفته شد. نمونه آن پاس، راهآهن، هما و «تهرانجوان» بودند که متاسفانه شاهد هستیم که این آسیبها به فوتبال کشورمان خورده است.
– از ورود به عرصه مربگیری بگویید و همکاری با پورحیدری و قهرمانی در بازیهای آسیایی که در دور مقدماتی هم به تیم آقای ویرا باختید. این قهرمانی ارزشمند چطور رقم خورد.
بعد از خداحافظی از فوتبال، در تیم فتح به عنوان دستیار آقای دینورزاده مربیگری میکردم. دو، سه سال در این تیم بودم و در کلاسهای مربیگری حاضر میشدم. اولین دورهای که دیدم زمان آقای صفایی فراهانی بود. بعد از اینکه ما بازی با استرالیا را انجام دادیم و داریوش مصطفوی (رئیس وقت فدراسیون فوتبال) رفت و صفایی فراهانی جانشین او شد. در آن مقطع بود که اولین دوره مربیگری استاندارد AFC در ایران با ۲۵ مربی از جمله جلالی، توانایی، پنجعلی و … برگزار شد. این دوره یک ماه طول کشید و بعد از این کلاس بود که «سوبرا مانیان»، مدرس دوره نظر مساعدی روی من داشت و طبق اطلاعاتی که از اردشیر لارودی (از ورزشی نویسان باسابقه) مطلع شدم که او من را به صفایی فراهانی توصیه کرده است. سوبرامانیان سابقه همه ما را داشت و میدانست که بالاخره چند نفر از ما در جام جهانی بازی کردهایم. اگر ایشان نبود و توصیه نمی کرد، داستانهای دیگری برایم رقم میخورد. انتظار فراهانی هم این بود که بدون قصد و غرض افراد را به معرفی کنند.