قلبی که از آمریکا برای ایران می‌تپد
قلبی که از آمریکا برای ایران می‌تپد
ستاره‌ سال‌های گذشته بسکتبال ایران، در صحبت‌هایی بی پرده از شرایط بسیار بد بسکتبال ایران صحبت کرد و دلیل این شرایط را هم بی‌برنامگی و صرفا استفاده کننده بودن فدراسیون ‌های قبلی دانست.

به گزارش حاشیه ورزش ، از اوایل دهه ۸۰ بود که بسکتبال ایران با شکوفا شدن نسلی طلایی متشکل از ستاره‌هایی چون مهدی کامرانی، صمد نیکخواه‌بهرامی، حامد آفاق، حامد حدادی و اوشین ساهاکیان موفق شد با کسب عنوان قهرمانی قاره کهن، در سطح آسیا خود را مطرح کند؛ تا جایی که حتی بسکتبال ایران برای نخستین بار جواز حضور در بازی‌های المپیک را کسب کرد و تبدیل به یک رشته المپیکی در ورزش کشور شد.

در همین راستا برای مرور خاطرات روزهای درخشان بسکتبال ایران و بررسی دلایل موفقیت این رشته در سال‌های قبل، پای صحبت‌های حامد آفاق، یکی از اعضای نسل طلایی بسکتبال ایران نشستیم. بازیکنی که از منطقه خراسان کشف شد و با درخشش در رده‌های پایه به لباس تیم ملی بزرگسالان رسید. ستاره‌ای که در دوره نوجوانی از بدن بسیار لاغری برخوردار بود اما رفته رفته با ورود به عرصه حرفه‌ای در بسکتبال کشور، افتخارات زیادی در سطح ملی و باشگاهی قاره آسیا، قهرمانی در لیگ ایران و … را به دست آورد تا نام خود را در تاریخ این ورزش ثبت کند.

در ادامه گفت‌وگوی اسکایپی خبرنگار ایسنا با حامد آفاق که در آمریکا بسر می‌برد را می‌خوانید:

خیلی کوتاه بپرسیم، حامد آفاق چگونه کشف شد؟

– من بسکتبال را از پنجم دبستان شروع کردم و به دلیل فیزیکی که داشتم، توسط معلمان برای حضور در بسکتبال انتخاب شدم. در مدرسه‌ای که بودیم قد و هیکلم از سایر نفرات بلندتر بود و به این سمت کشیده شدم. یک روز مدیر مدرسه سر کلاس ما آمد و گفت که همه نفرات بلند شده و بایستند که ما هم اصلا نمی‌دانستیم جریان چیست و بعدها فهمیدیم. ما فیزیک بلندتری داشتیم و اگر یادتان باشد در سال‌های قبل نفرات قد بلند در انتهای کلاس می‌نشستند تا همه نفرات تخته را ببینند. ما چند دانش آموز قد بلند هم ته کلاس بودیم.

– مدرسه‌ای که در آن درس می‌خواندم دبستان «پاسداران» بود و آن مدیری هم که من را به خارج از کلاس کشید و توپ را به من داد، مدیری با قد ۲ متر و دو سه سانت بود که آقای مالی بودند. او عشق بسکتبال داشت.

پایه تیم ملی ایران را که با عنوان نسل طلایی می‌شناسیم، سعید فتحی در زمان ریاست غضنفری تربیت کردند. سعید خان شب‌ها به خانه نمی‌رفتند و با ما در اردو می‌خوابیدند.

– وقتی مدیر مدرسه ما را در انتهای کلاس دید گفت که به بیرون از کلاس برویم و چون از موضوع خبر نداشتیم خیلی نگران شدیم که چه اتفاقی افتاده است. خلاصه که به خارج کلاس رفتیم. کنار دیوار ایستاده بودیم که مدیر مدرسه از داخل کوله پشتی خود ۳ لباس ورزشی که تیشرت و شلوارک بود درآورد و به ما داد که روی آن لباس‌ها اسم مدرسه خودمان را نوشته بودند. به ما گفت که مسابقات بسکتبال مدرسه است و باید در این رقابت‌ها شرکت کنید که ما گفتیم بلد نیستیم، ولی مدیر ما گفت نگران نباشید و بیایید. بسکتبال از آنجا برای من شروع شد.

– حتی به یاد دارم که اوایل کار برایم خیلی سخت و عجیب بود که یک توپ کوچک مینی بسکتبال را از فاصله دور وارد یک حلقه کوچک کنم. با این حال رفته رفته علاقه‌مند شدم. البته کار برای من سخت بود چون فیزیک بلند و لاغری داشتم و در واقع در مدرسه از همه لاغرتر بودم. زور زیادی نداشتم اما فکر می‌کنم مکانیزم خوب آرنج دست‌های من باعث می‌شد بهتر شوت بزنم و وقتی دیدم که می‌توانم توپ را وارد سبد کنم رفته رفته علاقه‌مند شدم و از آن‌جا در تیم مدرسه و سپس نواحی مشهد انتخاب شدم. بعدها به تیم استان رسیدم، در قهرمانی کشور و مسابقات آموزشگاه‌های کشور شرکت کردم

منبع : ایسنا 

  • منبع خبر : ایسنا